برای مخاطب خاصم ۰۰۰

دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده

 

می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده

 

یه سوال عاشقونه بگه هرکسی می دونه

 

اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمی ده ؟

 

چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من

 

دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده

 

گفتم از عشق تو می خوام سر بذارم به بیابون

 

گفت تو عاقل تر از اینی این کارا از تو بعیده

 

التمماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم

 

گفت که هذیون رو تموم کن انگاری تبت شدیده

 

گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی

 

گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده

 

اونی رو که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر

 

اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده

 

تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد

 

رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده

 

سرنوشت گریه نداره خودت این رو گفتی اما

 

تو دل من نمی دونم چرا باز یه کم امیده

 

تو من رو گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم

 

چه قدر واسم عزیزه اون که از من دل بریده       

 

 

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

 

                                  زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت 

 

 

 

 

 

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

 

                                   آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت 

 

 

 

 

 

روز میلاد  ، همان روز که عاشق شده بود

 

                                    مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت  

 

 

 

 

 

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

 

                                     عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت 

 

 

 

 

 

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

 

                                پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

 

پیش ازتو آب معنی دریا شدن نداشت  

شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت 

بسیار بود رود در آن برزخ کبود  

اما دریغ زهرهٔ دریا شدن نداشت 

در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار  

حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت 

گم بود درعمیق زمین شانهٔ بهار  

بی تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت 

دلها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ  

آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت 

چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق  

این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت

سلام سلام سلام دوستان من بعد از 2 سالو اندی اومدم به وبم سرزدم خاطرات برام زنده شد  خیلی از دوستام نبودن دلم بدجور گرفت 

وقتی حرف از صداقت شد، صدا قطع شد!‏
‏!‏

ساده باش!‏

ساده باش :اما ساده قضاوت نکن نیمه ی پنهان آدم هارا! ساده زندگی کن:اما ساده عبور نکن از دنیای که تنها یک بار تجربه اش میکنی!ساده لبخند بزن:اما ساده نخند به کسی که عمق معنایش را نمیفهمی!ساده بازگرد:اما ساده برنگرد به دنیای او که به زخمت زد و به یاد داشته باش:هیچ کس ارزش شکستن ارزشهایت را ندارد.

تست روان شناسی

یک تـسـت روانشناسی

 

یک زن در مراسم ختم مادر خود، مردی را می بیند که قبلا او رانمی شناخت.

او با خود اندیشید که این مرد بسیار جذاب است.

او با خود گفت او همان مرد رویایی من است.

 

و در همان جا عاشق او می شود.

اما هیچگاه از او تقاضای شماره نمی کند و دیگر آن مرد را نمی بیند.

چند روز بعد او خواهر خود را می کشد.

 

به نظر شما انگیزه ی او از قتل خواهر خود چه بوده است ؟

 

 

 

 

 

 

 

 

این تست در سال 2005 پس از 2 سال تحقیق در امریکا انجام شده است

 

 

اداره کل فدرال امنیت امریکا از تمامی نفراتی که در این تست شرکت کرده بودند (نفرات به صورت رندوم از میان افراد جامعه برای این تست انتخاب شده اند) درخواست کرده است تا با نفراتی که جواب سوال را به صورت صحیح داده اند مراوده نداشته و تمامی نفراتی که جواب صحیح داده اند موظفند هفته ای یک بار در محل های از پیش تعیین شده که از سوی پلیس معرفی شده است خود را به ماموران معرفی نمایند.همچنین با تعبیه تجهیزات الکترونیکی پیشرفته کلیه حرکات این افراد در محدوده ای از پیش تعیین شده این افراد که از سوی پلیس معین شده است (شعاع 50کیلومتری از محل سکونت) کاملا تحت کنترل می باشد و افراد برای خارج شدن از این محدوده باید از پلیس با ذکر هدف از رفتن به محلی که بیش از 50 کیلومتر با محل زندگی آنها فاصله دارد هماهنگ نمایند

همچنین پاسخ دهندگان صحیح از زمان انجام تست تحت معاینات شدید روانشناسی هر ماهه شده اند و از مسافرت این افراد به برخی از مناطق کشور آمریکا جلوگیری می شود

چرا؟

اداره امنیت آمریکا این تست را برای جانیان و قاتلان سریالی این کشور نیز انجام داد نتیجه این که 100 درصد افراد جانی و قاتلان سریالی به این تست پاسخ صحیح داده اند بنابراین در علم روانشناسی مبحثی به نام psychopath در خصوص این افراد به بحث گذاشته شد نتیجه اینکه تمام نفراتی که پاسخ صحیح داده اند به طور بالقوه امکان تبدیل شدن به جانی و آدم کش سریالی را دارا هستند. بنابراین فصل مشترک این افراد با قاتلان سریالی همان انگیزه قتل و لذت بردن از خونریزی و ادم کشی می باشد.

پاسخ سوال:

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

آن زن امید داشت که در مراسم ختم خواهرش شاید آن مرد را دوباره ببنید

!ماندن یا رفتن؟

ماندن یا رفتن؟!

موضوع این است. و سخت تر از آن ، اینکه بدانی با تک تک سلول هایت دوستش داری

ولی میترسم...

نمیدانم چندمین نفر ، منم!

میخواهم حداقل آماده باشم از قبل

بشمرم ببینم کدام خط ِ کتاب ِ تو ، به من میرسد!

تا خوب تر خواندنت را یاد بگیرم

بدانم چگونه امتحان میگیری

شاید هم فقط سکوت کنم

مگر مرموز بودنم عاشقت کند...

بدانم چگونه نگاهم را ازت بدزدم

که فکر نکنی مثل قبلی ها میتوانی اسیرم کنی

که نفهمی این همه احساس را...


گاهی میخواهم بی هوا در شعرهایت سرک بکشم

گاهی حتی به سرم میزند

با اثر بوسه های تیغ بر شاهرگم

برایت شعر بنویسم

و روزهای خاکستری ات را

رنگی کنم

مگر اینکه به یه دردت بخورم..شاید!

نگاه ساكت باران به روي صورتم وارونه مي افتد همه گويند عجب شاد است عجب خندان ولي آنها چه ميدانند كه من كوهي پر از دردم؟ ....

این پست از نظرات یکی از دوستانه که دوست داشتم شما هم بخونیدش.

درکشورما شاهی بود برای سرگرمی خود بازی ساخت که دونفر برروی سنگ ترازو روند.وهرکس که وزنش کمتر بودکشته شود.ازبخت بدم من و یارم روبروی هم افتادیم .من برای اینکه یارم زنده بماند!ده روز غذانخوردم.روزمسابقه من خودراسبک گرفتم! غافل ازاینکه یارم به پاهای خود وزنه وصل کرده بود...

خدایا خودمونیم اینای که زدی چند امتیازی بود؟؟؟

اون لحظه که گفتی: یکی بهتر از تو رو پیدا کردم یاد اون روزایی افتادم که به صد تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم......................... بین آدما باید عاقلانه زندگی کرد نه عاشقانه اونیکه قدش به عشقت نمیرسه غرورتم بزاری زیرپاش بازم بهش نمیرسه....

ســــــــــــلام دوستان نماز روزه هاتون قبول باشه، شرمنده چند مدت به دلایلی نبودم و نتونستم به شما خوبان سر بزنم، از اون عزیزانی که تو این مدتی که نبودم بهم همیشه سرزدن تشکر میکنم.

گاهي وقتهابراي اينكه اوباشد...بماند درتنهايي هايت...دوروبرت راه برود...بخندد...باآن لحن دوست داشتني اش حرف بزند...درددل کند...عطرش بپيچيددردنيايت...بايد یادبگيری عاشقی ات رابه رویش نياوري...بایدعاشقی ات رادفن كني تودلت...بايدبگذاري زندگي كندوتو...بي دغدغه تماشایش كني‏!‏

لعنت بر هر چه آدم پست و نامرده

امروز با شنیدن ی خبر بد اعصابم بدجور خراب شد ....رفتم بودم نماز جمعه تو مسجد شنیدم ی زن و شوهری واسه نماز کنار جاده پارک کردن و مشغول نماز شدن که چند تا نامرد پست از خدا بی خبر اومدن اینارو اسیر کردن و به زنه بی چاره تجاوز کردن و بدتر از همه اینکه با موبایل ازشون فیلم گرفتن ...‏!‏ بخدا خونم به جوش اومد اگه دستم بهشون میرسید تیکه پارشون میکردم و چیزی که یکم تسکینم داد این بود که همشون گرفتار شدن امیدوارم که به سزای اعمالشون تو همین دنیا برسن ، اعدام کمترین مجازاتی هست که میشه براشون در نظر گرفت. خدایا وجود این جور آدمای بی غیرتو از جامعه ما مسلمان ها پاک کن،

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند، مثل آسمانی که امشب می بارد، و اینک باران بر لبه پنجره احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم....‏!‏

بی انصاف

وقتی رفتی فکرفکردم.... فقط خودت رفتی و خاطراتت.... ولی تازه فهمیدم.... روحه من و تمام خونه توی رگهای من رو هم با خودت بردی.... طوری که هیچ حسی تو وجودم نیست.... مثل ی جسمم که هیچی توش نیست.... بی انصاف آخه دشمن آدمم اینکارو نمیکنه.....

تمنا دارم....

تمنا دارم ازآسمان که اگرحتی قطره ای خوشبختی بارید,برروی گونه تو باشد....

قلب شکسته

کهنه فروش توکوچه داد میزد وسایل شکسته و دست دوم میخرم داد زدم قلب شکسته هم میخری؟گفت:اگه ارزشی داشت کسی اونونمی شکست.....

دلم گرفته

روی قبرم بنویسید که مسافر بوده ست‏/ بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده ست/ بنویسید که زمین کوچه سرگردانی ست/ و در این معبر پر حادثه عابر بوده ست/ تو کوچ کردی و با یادها رفتی/ نسیم بودی و همراه بادها رفتی/میان وسعت هنگامه سپیده سرخ / طلوع کردی و بامداد رفتی/ به ارتفاع بلندی که تا خدا میرفت/ عروج کردی و تا امتدادها رفتی/ دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من.... گر از قفس گریزم کجا روم، کجا، من؟ نه بسته ام به کس دل، نه بسته دل، به من کس.... چو تخه پاره بر موج، رها، رها، رها من..... ز من هرآنکه دور، چو دل به سینه نزدیک!!!‏ به من هر آن که نزدیک، از او جدا، جدا من.... نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی!‏ که تر کنم گلویی به یاد آشنا ، من..... ستاره ها نهفتم در آسمان ابری..‏!‏ دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من.... خدای من همه اشکم نظر به چشم ترم کن، دل فسرده بی عشق را به سینه نخواهم، مرا در آتش شوقی بسوز و شعله ورم کن.

‏(نمیدونم‏)‏

چه قد سخته همه رو خط بزنی تا به یه نفر برسی! غافل از این که تو لیست اون: اولین کسی باشی که خط خوردی!‏..................... چـــــــــه جوریــــــــــــي مــــــیـــــشه فـــرامــــوش کـــرد وقــــتـــــی اســــــــمش پــــــســـورد گـــــوشـــیــته؟!... هـــمـــه گــفــــتن: عــــــشــــقــت داره بــــــهت خــــیانــــت مــــــیکـنه، گـــــفــتم: مــــی دونــــــم، گــــفــتن: احـــــمق ی روز مــــــــیذاره مـــــــیره تــــــنـــها مــــیشی گـــــفتـــم: مـــــیدونـــــم گـــفـــتــن: پــــس چــــرا ولش نـمیــــــکنی؟ گـــــــفتــم: ایـــــن تنـــــها چــــــیزیه که نمی دونــــــــــــــــــــــم...............

خداکند تبسم لبی به آه نشکند/بلوربغض سینه ای به شامگاه نشکند/کبوتری که پرزده به شوق آشیانه ای/خداکند که بال اومیان راه نشکند

سلام به همه دوستایی که این چند روز که نبودم بهم سرزدن و نظر دادن مرسی که فراموشم نکردین بنا به دلایلی نتونستم زیاد تو وبم بیام و به شماها سر بزنم ، اما مهم اینه که من دباره اومدم.

یه خاطره

رفــــــــــــیق من ســـــــــنـــــــگ صـــــــبور غـــــــم هام/ به دیـــــــــــدنم بیا که خـــــــیلــی تــــنــهام/ هــــــــیشـــکی نمــی فهـــمه چه حالــــــی دارم/ چه دنــــــــیـــــای رو به زوالـــــــــی دارم/ مجـــــــــنونــــــــــم و دلـــزده از لــــــیلـــــیا/ خــــــیلـــــــی دلـــــــــــــم گــــــرفتـــــه از خـــــــیلــــــیا/ نـــــــمونـــــده از جـــــــــوونـــــی هام نـــــشونــــــی/ پــــــــــیـــــر شدم پــــــــیـــــــر تـــو ای جــــــــــوونـــــــــی.............................................. یک روز که داشتم آهنگ گوش میدادم اتفاقی این آهنگ محسن چاوشی پخش شد اون وقتا انقد خودمو خوشبخت میدونستم که پیش خودم گفتم یعنی واقعأ کسی هست که به این آهنگ گوش بده...... حالا این آهنگ شده مونس تنهایی هام ... واقعأ دنیای عجبی داریم ما انسانها.

تقدیم به همه با معرفتهای دنیا

پرسید بخاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم بخاطر تو..... گفتم به خاطر هیچ کس‏. پرسید: پس بخاطر چی زنده هستی؟ با این که دلم میخواست داد بزنم بخاطر دل تو..... گفتم بخاطر هیچ چیز. پرسیدم: تو بخاطر چی زنده هستی؟ درحالی که اشک توی چشماش جمع شده بود گفت: بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست.......

داستان غم انگیز

یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد. این دختره یه دوست پسر داشت که عاشق اون بود دختره همیشه میگفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون میموندم، ی روز یکی پیدا شد که به اون دختره چشاشو بده وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره بهش گفت: من دیگه تورو نمیخوام برو پسره با ناراحتی رفت و ی لبخند تلخ بهش زد و گفت مراقب چـــــــــــــــــــشمـــــــــای من باش.

تنهای تنها

دیگه داره باورم میشه اونی که ی روز عاشقم بود دیگه فراموشم کرده .... شاید اصلأ عاشق نبود...‏!!‏ شایدم دلیلی واسه این کارش داره...‏!! ولی من هرگز فراموشش نمیکنم .....

چه سخت است...

چه تلخ بود لحظه ای که تنهایم گذاشتی.... / چه سخت است ثانیه های بی تو بودن....‏/ نمیدانم به کدامین گناه باید این چنین تنها بمانم..../ که حتی تیک تاک ساعت دیوار اتاقم تنهاییم را به رخم میکشد..../ میدانم آرزوی محالیست که بخواهم برگردی..../ اما بدان من به امید این آرزو زنده ام..../‏ (منتظرم برگردی‏‏)‏

دلم گرفته!‏ دلتنگم

آری دلم گرفته‏'‏ از این روزگار بی فروغ از این تکرارهای ناپایان!‏ دلم گرفته از این همه کینه.....این همه دروغ!‏ از این مردم های نامهربان و بی وفا دلم گرفته..... دلم برای کوچه پس کوچه های مهربانی ها تنگ است!‏ دلم تنگ است برای کودکی ام که پاورچین پاورچین روی سنگفرش های زندگی بی دغدغه قدم میزدم!‏ برای تنها گل محبتی که در بیابان دلم روئیده و پس از این همه بی مهری و دروغ خشکید دلتنگم!‏ دلم برای دلتنگی های شیرین و انتظارهای کشنده تنگ است.....‏!‏ نمی دانم کدامین نامهربان خواب از دیدگانم دزدید که اینگونه در حسرت و دلتنگ خواب شیرین سرگردانسم؟!‏ دلم گرفته!‏ دلم تنگ است! روزگار چشمانم طوفانی است و در انتظار باران های سیل آساست.... آره این روزا دلم بدجور گرفته.... چشمانم منتظر یک بهونه است.... که هی بخواد بباره.....

پشیمون

خیلی دلم گرفته اما نه از کسی فقط از خودم.....‏!‏ دلگیرم بازم از خودم ، آره از این خود لعنتی، خداااااجون من به گناهم اعتراف میکنم آره قبول دارم که واسه چند لحظه فراموشت کردم اما تو که بهتر از هر کسی میدونی فقط تقصیر من نبود....خداجون این بنده ات پشیمونه بخدا پشیمونه.......‏

چه زود فراموش شدم

چه زود فراموش شدم آن زمان که نگاهم از نگاهت دور شد..... چه زود از یا تو رفتم آنگاه که دستانم از دستان تو رها شد.... مقصد من در این راه عاشقی بی راهه بود، این همه انتظار و دلتنگی بی هوده بود. با اینکه دلتنگت هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم، خیلی خسته ام راهی جز تنها ماندن ندارم. چه زود قصه عشقمان به سر رسید، اما آن مرد عاشق به عشقش نرسید. چه زود آسمان زندگی ام ابری شد، دلم برای آن آسمان آبی دلتنگ است. که باهم در اوج آن پرواز میکردیم، و به عشق هم میخواندیم آواز زندگی را. آرزوی دلم تبدیل به رویا شد، تنها ماندم و عشقم افسانه شد. چه زود رفتی و چشم به ستاره درخشان تر از من دوختی، با این که کم نور بودم داشتم به پای عشقت می سوختم. با اینکه برای خودم کسی نبودم اما آنگاه که با توبودم برای خودم همه کس بودم . چه زود غروب آمد و دیگر طلوعی نیامد! هرچه به انتظار آمدنت نشستم نیامدی، هرچه اشک ریختم کسی اشکهایم را پاک نکرد. هرچه گوشه ای نشستم زانو به بغل گرفتم، کسی نیامد مرا در آغوش بگیرد و آرام کند. خواستم بی خیال شوم، بی خیالی مرا دیوانه کرد. خواستم تنها شوم تنهایی مرا بیچار کرد. چه زود لحظه های با تو بودن، چه دیر گذشت لحظه های دور از تو بودن. و دیگر نگذشت آنگاه که تو رفتی و هیچ گاه نیامدی!‏ باور داشته باش هنوزم برای تو زنده ام، هرگاه که دیدی نیستم بدان که از عشقت مرده ام!‏ چه زود فراموش شدم آن زمان که دلم برایت خون شد.... تازه میخواستم با آن رویاهای عاشقانه ای که درسر داشتم تورا خوشبخت کنم. میخواستم عاشق ترین باشم، اما نمیدانستم دیگر جایی در قلبت ندارم.... چه زود فراموش شدم آن زمان که دیگر تورا ندیدم!‏